اشعار مرتبط با كاروان اسرا در کوفه
خطاب حضرت زینب در کوفه با سر مطهّر امام حسین(علیه السلام)
ای پشت و پناه و یار زینب
ای مایه افتخار زینب
با آن همه مهر و آشنائی
کردی تو ز ما چرا جدائی
دیشب زمن از چه دور بودی
مهمان که در تنور بودی
کی کرد به کوفه میهمانت
بر خاک نهاده گیسوانت
از روز ازل من و تو با هم
بودیم در این حادثه توأم
رفتی تو به سوی باغ و رضوان
من مانده غریب و زار و حیران
رفتی تو بر رسول مختار
من مانده اسیر قوم کفّار
آسوده شدی تو از زمانه
من ماندم و شمر و تازیانه
تا سایه تو مرا به سر بود
زین واقعه کی مرا خبر بود
باشد سر تو مقابل من
بر نیزه به پیش محمل من
با این همه محنت جگرسوز
خون است دلم از آنکه امروز
چون ماه، سر تو بر سنان است
انگشت نمای کوفیان است
«ذاکر» هم از این غم و مصیبت
گردید قرین رنج و محنت
عباس حسینی جوهری (ذاکر)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار کاروان در کوفه
برچسبها: اشعار مرتبط با كاروان اسرا در کوفه